بیر شاعیر صاف- صاف دولانیر تنهالاردا، شعیر سویله یرك


نظریه انتقادی شامل مطالعه روابط میان قدرت، دانش و گفتمان، به لحاظ سیاسی و اخلاقی در بافتهای كشمكش و نزاع فرهنگی و تاریخی است و به دو شق نظریه انتقادی مدرن و نظریه انتقادی پست مدرن قابل تقسیم است. در نظریه انتقادی مدرن می‌توان به كارهای اندیشمندان مكتب فرانكفورت آدورنو، ماركوزه و هوركهایمر و به تازگی، هابرمس اشاره كرد. كارهای « لویی آلتوسر » و « آنتونیو گرامشی » نیز در این دسته بندی قابل ذكرند. در مقابل، پست مدرنیته اشاره به یك سری توسعه‌های مربوط به هم و برجسته در سیاست جهانی، اقتصاد و زندگی اجتماعی در قرن بیستم دارد. بطور كلی در پست مدرنیسم محققان مجبورند مسائل اجتماعی را از طریق قرار دادن آنها در بستر های فرهنگی و تاریخی سیاسی كنند تا آنكه بتوانند خود را در مرحله جمع آوری و تحلیل داده‌ها دخیل كرده و یافته‌هایشان را نسبی سازند. "بحران بازنمایی" در پست مدرنیسم ریشه‌اش در نو آوریهای نظریه‌ای تاكید بر مركزیت گفتمان در شكل دادن به فهم انسان دارد. یكی از علل این بحران "پساساختارگرایی" ‌ست. پساساختار گرایی بر نشانه‌ها كه به لحاظ معناهایشان در رابطه قراردادی با دیگر نشانه‌ها هستند، تاكید دارد. در این نگاه، فرهنگ همچون خاكی ریشه مانند از نظامهای نشانه‌ای تلقی می‌شود.
معنای هر نشانه‌ای از طریق روند بلاغی كه معناهای بالقوه را به قصد معناهای رقیب یا معناهای مسلط، محدود می‌كند، ساخته می‌شود. نظریه انتقادی با این عقیده كه زندگی اجتماعی سرشار از تعارضات، مهملها، ستمها و ابهامات است به دنبال "بیداری" و "رهایی" است. ( الهی فر، بی تا ). از دید نظریه انتقادی جریان امور ضرورتاً آن چیزی نیست كه هم اكنون هست، بشریت قادر است زندگی خود را تغییر دهد و امكانات كار را از این پس در اختیار بگیرد. نظریه‌های انتقادی از نقد نظام سرمایه‌داری و سازوكار آن آغاز می‌كنند و به ارزیابی ارزش اضافی و شی‌وارگی و كالا شدن همه وجوه و جنبه‌های زندگی مدرن می‌پردازند. این نظریه‌ها درك دیگری از شرایط موجود در جامعه ایجاد می‌كنند و به چگونگی تعامل میان این شرایط و قوانین حاكم بر آنها و همچنین عوامل بقا و پایداری شرایط توجه دارند. این كار سخت و پیچیده از خلال رویكرد چندرشته‌ای و از تركیب این رشته‌ها در زمینه‌های مختلف مطالعاتی به ثمر می‌رسد. این زمینه‌های مطالعاتی شامل مطالعات اقتصادی، تاریخی، فلسفی، سیاسی، روانشناسی و جامعه‌شناسی است، اگرچه مطالعات انتقادی فقط محدود به این زمینه‌ها نیست. ( سعادتیان ).
هدف نهایی نظریه‌های انتقادی این است كه جامعه امروزی را به جامعه عقلانی، انسانی و اصلاح‌پذیر تبدیل كند. بدین ترتیب نظریه‌های انتقادی رویكردی اصلاح‌گرایانه دارند و در پی شناخت و حذف علل و عواملی هستند كه موجب بروز و ایجاد ساختار اجتماعی شده‌اند كه انسان‌ها در آن اسیر بازیگران قدرت و ثروت می‌شوند. در حالی كه هدف پست مدرنیسم نفی عقلانیت انسان و دادن اختیار، استقلال و آزادی در قالب گفتمان و مذاكره و به طور كلی ایجاد نظم است. در این مقاله به بررسی دو رویكرد انتقادی و پست مدرن از جنبه های مختلف پرداخته شده است.


● نگاهی به مفهوم انتقادی
ریشه واژه كریتیك از واژه (crisis) آمده است این واژه در فیزیك و پزشكی هم بكارمی رود. آنچه بطوركلی ازمفهوم واژه انتقادی مدنظر است عبارت است ازبررسی متونِِِِِ جداسازی و داوری و ارزیابی و تشخیص درست ازنادرست بكار می رود. در ادبیات روشنگری كریتیك به معنای "داوری اثر فكری یا پدیده ای اجتماعی" بود. ( سپیدار و صفا، ۱۳۸۵ ).


● مطالعات انتقادی و ریشه های آن
مطالعات انتقادی به لحاظ تاریخی ازدوره رنسانس در اروپا شكل گرفت و سال ۱۴۵۰ میلادی وقتی"یوهان گوتنبرگ" ماشین چاپ را تكمیل و اختراع كرد متون و كتابها تكثیر و توزیع شد و در اختیار همگان قرار گرفت. دیگر دانش مختص به علما و اشراف و روحانیون نبود و نوشته ها برای اولین بار در دسترس انبوه مردم قرار گرفت و مردم به بحث درمورد آن پرداختند اما نباید فراموش كرد كه مطالعات انتقادی در آغاز پراكنده و كلی بود و شكل منسجمی نداشت. مقاله معروف"روشنگری چیست؟" اثر كانت در زمینه تفكر انتقادی نقش مهمی دارد. روشنگری ازدید كانت یعنی اینكه بشر دریافته است كه توانایی فكر كردن را برای خود دارد یعنی خود را از"قیمومیت خودساخته"رها كرده است. بنابراین ازدید كانت فكركردن برای خود حداقل در سطح تصمیم گیری برای رهایی از نمادهای قدرت سنتی (دولت و كلیسا و كارهای عامه پسند)مترادف با انتقاد بود.
"كارل ماركس"در نقد مشهورش به « فویرباخ » واژه انتقادی را این گونه به كار می برد: فلاسفه درطول تاریخ از راههای مختلف جهان را تفسیر و توصیف كرده اند درحالی كه مساله تغییر آن است. وی دركتاب "ایدئولوژی آلمانی" واژه ایدئولوژی را برای معرفی وضعیتی بكارمی برد كه درآن استقلال فكر نه بعنوان بازتاب تقسیم اجتماعی كار فكری و یدی بلكه به عنوان نشانه ای از موقعیت آن به عنوان موتور واقعی تاریخ انسان شناخته شده است.وی معتقد بود كه تفكرفقط ازراه شناخت نادرستی ازقلمرو ایدئولوژی مسلط دریك دوره تاریخی معین درك می شود. ازدید ماركس وظیفه تفكر انتقادی این بود كه خود را در برابر انقلاب پرولتاریا تبیین كند. به طورخلاصه نقد ماركس ازاندیشه های هگل در مورد دولت و دستگاههای ایدئولوزیك منشا جهت گیری امروز نظریه پردازان انتقادی ارتباطات است و جمله مشهور او این است: "در هر جامعه ای افكار طبقه حاكم افكار مسلط بر جامعه خواهد بود و طبقه حاكم ابزارهای تولید از جمله رسانه ها را در اختیار دارد." پس عمده ترین دیدگاههای انتقادی درارتباطات ریشه های چپی و ماركسیستی دارند. ( سپیدار و صفا، ۱۳۸۵ ).


● رویكردهای انتقادی در سازمان
رویكردهای انتقادی، سازمانها را عرصه سلطه گری دانسته، یك چارچوب رادیكال اتخاذ می كنند. بعلاوه در این رویكردها، نظریه، مفهومی است كه می تواند افراد را از این نیروهای سلطه جوی سازمانی رها سازد. ( میلر، ۱۳۷۷، ترجمه قبادی، ص ۱۳۸ ). فلسفه رویكردهای انتقادی به ارتباط سازمانی، ریشه در كار « كارل ماركس » دارد كه رابطه بین صاحبان و كارگران را در یك جامعه سرمایه داری بررسی كرد. از نظر او در این رابطه یك عدم توازن ذاتی وجود دارد و عاقبت كارگران در مقابل سیستم سرمایه داری قیام خواهند كرد. « ماركس » معتقد بود كه این " انتقاد " منجر به انقلاب می شود؛ زیرا حقایق ریشه ای درباره شرایط اجتماعی انسان آشكار می شود. ( همان منبع، ص ۱۳۹ ). اندیشه ماركس مبنای كار نظریه پردازانی شد كه در تحقیق اجتماعی رویكردی انتقادی داشتند. از جمله: « ماكس هورخیمر » ، « تئودور آدورنو » ، « هربرت ماركوس » ، و « جورگن هابرماس » .
نظریه پردازان انتقادی روی مواردی با یكدیگر توافق دارند. نخست اینكه آنها معتقدند كه برخی ساختارها و فرایندهای اجتماعی منجر به عدم توازن در قدرت می شوند. دوم اینكه این عدم توازنهای قدرت موجب اعمال ظلم و ستم بر بعضی طبقات و گروههای اجتماعی می شود. سوم اینكه نقش نظریه پرداز انتقادی، توصیف و برملا كردن این عدم توارنها و آگاه نمودن طبقات تحت ستم نسبت به آنهاست؛ سپس از طریق یك اقدام سیاسی مستقیم و یا از طریق آگاه نمودن افراد تحت ستم، رهایی امكان پذیر می شود. (همان منبع، صص ۱۴۰ – ۱۳۹ )


● ویژگی های نظریه‌ انتقادی
▪ ویژگیهای كلی اندیشه های انتقادی
« مك كویل » در كتاب نظریه های ارتباطات جمعی ویژگی اصلی نظریه انتقادی را توجه به تقسیم و اعمال قدرت نابرابردرجامعه و برگزیدن زاویه دید طبقات استثمارشده به جای اداره كنندگان رسانه ها یا جامعه به طور كلی می داند. "استیفن لیتل جان"در كتاب نظریه های ارتباطات ویژگی های اساسی علوم انتقادی راچنین بر می شمارد: نظریه های انتقادی از ساختار گرایی بهره می برند و تلاشی در جهت تركیب نظریه و عمل هستند و درك و فهم تجربه واقعی مردم دردریافت هر متنی راضروری می دانند و همچنین هدف تحقیق انتقادی را آشكارساختن راههای برخورد منافع متضاد و آشكار ساختن فرایندهای سلطه و دفاع ازمنافع گروههای حاشیه ای می داند. ( سپیدار و صفا، ۱۳۸۵ ).


▪ ازدیگر ویژگی های نظریه‌ انتقادی
۱) متفكران این حوزه معتقدند برای رسیدن به درك درست از زندگی واقعی مردم باید آن را در زمینه اجتماعی مورد بررسی قرار داد.
۲) آنچه مطالعات انتقادی را از انواع مطالعات دیگر متفاوت می‌سازد این است كه اصحاب این مكتب، برای درك و فهم شیوه‌هایی كه از طریق آن گروه‌های مختلف اجتماعی تحت ستم واقع می‌شوند، اعمال و نهادهای اجتماعی را تجزیه و تحلیل می‌كنند.
۳) رویكردهای انتقادی، شرایط اجتماعی را برای كشف ساخت‌های پنهان اجتماعی بررسی می‌كنند، طبیعی است این رویكرد از ساختارگرایی بهره می‌برد. این رویكرد می‌آموزد كه دانش، خود قدرت است. این امر به این معنی است كه فهم شیوه‌هایی كه اشخاص مورد ستم واقع می‌شوند به آنها كمك می‌كند تا برای تغییر وضعیت اقدام كنند.
۴) علوم انتقادی ـ اجتماعی، با ایجاد آگاهی برای تركیب نظریه و عمل تلاش می‌كنند. از این جهت نظریه‌های انتقادی هنجاری هستند، زیرا موجب تغییر شرایطی می‌شوند كه بر زندگی ما تاثیر دارند. ( سعادتی، ۱۳۸۵ ).


● وظایف و كاركردهای نظریه‌ انتقادی
نظریه‌های انتقادی، با نگاهی نقادانه و عمیق به پدیده‌ها و واقعیت‌های اجتماعی و كشف روابط ساختاری آن در نهادهای قدرت و ثروت در پی افزایش آگاهی واقعی در میان مردم هستند تا بدین وسیله با شناختی صحیح از علل و شرایطی كه موجب شده است قدرت‌های سرمایه‌داری بتوانند تمام جنبه‌ها و وجوه زندگی فردی و اجتماعی را در خدمت تامین منافع و سود مادی خود درآورند، مبارزه كنند. همچنین این نظریه‌ها به دنبال ایجاد تعادل اجتماعی میان اقتدار شخصی فرد و همبستگی عام جمع هستند و بدین ترتیب فردگرایی را در متن و زمینه جمع‌گرایی برمی‌تابند. در غیر این صورت این فردگرایی در خدمت نظام سرمایه قرار خواهد گرفت و سرمایه‌داری با تبلیغات خود افراد را در تور هیجانات جامعه مصرفی نگاه خواهد داشت. مكتب انتقادی این فردیت را «فردیت كاذب» می‌داند كه از طریق كالاها و فرآورده‌های شخصی شده و فردی شكل می‌گیرد و خود را نمایان می‌سازد. دیگر این كه نظریه‌های انتقادی همواره در پی ارتقای اندیشه‌ها و فعالیت‌های مبارزاتی در مقابل عناصر سلطه و گروه‌های قدرتمندی هستند كه از طریق سازوكار نظام سرمایه‌داری یا حاكمیت و كنترل عوامل قدرت، جامعه را ستمگرانه در چنگال خود نگه می‌دارند. از آنجا كه نظریه‌های انتقادی در پی ایجاد جامعه‌ای انسانی، عقلانی و اصلاح‌پذیرند، با تقویت و حفظ ارزش‌های مفید اخلاقی سعی دارند موجبات هر چه بیشتر انسجام و همبستگی اجتماعی را فراهم كنند. ( همان منبع، ۱۳۸۵ ).


● قدرت در رویكرد انتقادی
مفهوم قدرت برای نظریه پردازان انتقادی بسیار مهم است. « كنراد و راین » ( ۱۹۸۵ ) برای قدرت سه رویكرد سنتی، نمادین و رادیكال - انتقادی را مطرح كرده اند.
۱) رویكرد سنتی: طبق این رویكرد، قدرت، موجودیت نسبتا ثابتی است كه افراد یا گروهها دارند.محققانی كه این رویكرد را اتخاذ می كنند به دنبال كشف عوامل به وجود آورنده قدرت سازمانی و نیز تاثیر قدرت بر پیامدهایی مانند رضایت شغلی و عملكرد هستند.
۲) رویكرد نمادین: قدرت را نتیجه تعاملات ارتباطی می داند. .محققانی كه دارای این رویكرد هستند به ناسازگاری میان ساختارهای قدرت و فرایندهای ارتباطی كه از طریق آنها این ناسازگاریها مدیریت می شوند، علاقه مندند.
۳) رویكرد رادیكال- انتقادی: در این رویكرد، نظریه پرداز به ساختارهای عمیقی كه در زندگی سازمانی موجب ایجاد گسترش روابط می شوند، توجه دارد. این نظریه پردازان معتقدند كه میان ساختار ظاهری و ساختار عمیق قدرت، تفاوتهای اساسی وجود دارد كه باید بررسی گردند. بنابراین نقش نظریه پرداز رادیكال- انتقادی، كشف شیوه هایی است كه از طریق آنها تبادلات اقتصادی، اجتماعی و ارتباطی موجب ایجاد و حفظ روابط قدرت در سازمان می شوند. ( میلر، ۱۳۷۷، ترجمه قبادی، صص ۱۴۰ ).




● فرایندها و ساختارهای اجتماعی ایجاد كننده قدرت در رویكردهای انتقادی
ـ مالكیت شیوه ها و مناسبات تولید
ـ مسائل مربوط به جنس
ـ كنترل بصیرت سازمانی
نظریه پردازان انتقادی استدلال می كنند كه سه فرایند و ساختار اجتماعی فوق، موجب شكل گیری ایدئولوژی ( توسط طبقه مسلط ) و تفوق سازمانی می شود. « آلوسون و ویلموت » ( ۱۹۹۲) معتقدند هدف نهایی در مدل انتقادی، " رهایی " و یا به عبارت دیگر " آزادی افراد از سنت ها، ایدئولوژی ها، مفروضات، روابط قدرت و اشكال هویت محدود كننده غیرضروری است كه مانع و یا از بین برنده استقلال، بیان خواسته ها و نیازهای واقعی است و بنابراین موجب نارضایتی می شود" بیشتر منتقدان ماركسیست، " رهایی " را فرایند آگاه شدن طبقه تحت ستم می دانند. بنابراین، وظیفه نظریه پرداز انتقادی، آشكار كردن ساختارها و فرایندهای تفوق و تفهیم این نكته به افراد است كه آنها " كلید " رهایی شان را در دست دارند. ( همان منبع، صص ۱۴۵ - ۱۴۷ ). 


● انتقاد از نظریه انتقادی
« آلوسون و ویلموت » ( ۱۹۹۲) سه انتقاد را درباره این نظریه مطرح می كنند. آنها معتقدند این نظریه، ذهنی ، بنیادگرایی و منفی بافی است. ( همان منبع، ص ۱۴۸ ).


● رویكردهای پست مدرن
در سالهای اخیر نگرش جدیدی مطرح شده كه تغییری در نظریه‌ انتقادی به ویژه در جنبه های بنیادگرایی و ذهنی بودن آن محسوب می شود. این نگرش جدید، نظریه پست مدرن است كه به طور گسترده ای توسعه یافته است. طبق این نگرش ما در دنیایی متفاوت و جدید یعنی در یك جامعه پست مدرن زندگی می كنیم. در رویكرد پست مدرن، سازمانهای امروز به عنوان موجودیت های نظم یافته معنادار یا منطقی، زیر سئوال می روند.
▪ تعریف پست مدرنیسم
كلمه مدرن از واژه لاتین Modernus به معنای « از هم اكنون » می باشد. پست مدرنیسم یعنی پدیرفتن چیزی فراتر از اكنون. پست مدرنیسم واژه یا به بیان دقیقتر، مجموعه عقاید پیچیده ای است كه به عنوان حیطه‌‌‌‌ای از مطالعات آكادمیكی از اواسط دهه ۸۰ پدیدار گشته‌‌‌است. و در قالب واژه هایی چون فرانوین گرایی، فراتجدد گرایی، پسانوین گرایی و فرا صنعتی نیز مطرح گردیده است. ( عباس زاده، ۱۳۸۶، ص ۵). توصیف پست مدرنیسم دشوار به نظر می‌‌‌‌رسد، زیرا مفهومی است كه در انواع گسترده‌‌‌‌‌ای از دیسیپلین‌‌‌‌ها و حیطه‌‌‌‌های مطالعاتی از قبیل هنر، معماری، موسیقی، فیلم، ادبیات، جامعه‌‌‌شناسی، ارتباطات، مد، تكنولوژی و ... نمایان شده‌‌‌است. (كلاجز ، ترجمه حامی‌‌‌احمدی ).
« فستر » یكی از تحلیل گران پست مدرنیسم در بررسی مفهومی این واژه، به بیان دو گونه طرز تلقی از پست مدرنیسم اشاره كرده: صورت اول به تعریف و بیانی مرتبط است كه پست مدرنیسم را مبتنی بر مدرنیسم و نشأت گرفته از آن می شناسد كه « جیمسن » طرفدار این نظریه است و صورت دوم به تعریف و بیانی مربوط است كه پست مدرنیسم را مقابل مدرنیسم و نافی و طرد كننده آن می داند و « لیوتارد » نیز طرفدار این نظریه است. برداشت دیگری از پست مدرنیسم حكایت از طرز تفكری معتدل تر دارد. بر اساس این تعریف پست مدرنیسم نه جنبه ویرانگری و طرد كنندگی دارد و نه جنبه تكاملی و تثبیت كنندگی. در این صورت پست مدرنیسم را باید به نوعی احیاگر مدرنیسم تلقی كرد. « زیگمونت بوست » را می توان نماینده این تعریف دانست. ( مهاجر، ۱۳۸۷).
مشهورترین تعریف از پست مدرنیسم، ‌از آن « ژان فرانسوالیوتار» است؛ پست مدرنیسم همانا تردید و ناباوری است دربارة فراداستانها. ازا ین دیدگاه، پست مدرنیسم جنبشی چند منظوره است كه نارضایتی خود را از دانش و عقیده‌ای كه خویش را جهانی می‌انگارد، اظهار می‌دارد (گود، ۱۹۹۶). به عبارت دیگر، پست مدرنیسم، نوعی وضعیت بی‌اعتقادی و ناباوری به فراروایتها است. « لیوتار » با خوشبینی تمام به تجسم ذهنی جهانی می‌پردازد در بر گیرندة اجتماعات متكثر خود مقیاس كه در آن هیچ یك از این اجتماعات بر دیگری چیره نیست. در یك سخن، پست مدرنیسم را می‌توان گونه‌ای پروژه یا رسالت دانست. از یك سو پست مدرنیته به عنوان پروژه یا رسالت تلاش برای بازاندیشی دربارة‌ كلیت گرایی یا جهان گرایی عصر روشنگری، تحسین خرد فردی و جمعی و هدف تحقق بخشیدن به عقل در تاریخ،‌ به عبارتهای غیر كلی كثرت گرا است (خندقی ، ۱۳۸۶). پست مدرنیسم چالشی فكری در اروپاست كه بعد از دوران روشنگری قرن هفدهم،‌ پدیدار گشت، گفتمانی عمومی میان شهروندان در جامعه‌های غربی. مهم ترین عنصر كلیدی پست مدرنیسم نیز « موضع گیری بر علیه سنت روشنگری » می باشد


▪ ویژگییها و خصوصیات پست مدرنیسم
ویژگیهای پست مدرنیسم در نزد صاحب نظران متفاوت است و در این زمینه تا كنون توافقی حاصل نشده است با این حال به بعضی از ویژگی‌های مشترك می‌توان اشاره كرد:
ـ در روانشناسی منكر فاعل عاقل و منطقی
ـ نفی دولت به عنوان سمبل هویت ملی
ـ نفی ساختارهای حزب و اعمال سیاسی آنها؛ بعنوان كانالهای یگانگی و تصورات جمعی
ـ ترفیع و ترویج نسبی بودن اخلاقیات
ـ مخالفت با قدرت یا بی اساسی دولت متمركز
ـ مخالفت با رشد اقتصادی به بهای ویرانی محیط زیست
ـ مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگی مسلط
ـ مخالفت با نژاد پرستی و مخالفت با نظارت بوروكراتیك بر تولید
ـ زیر سؤال بردن همه برداشتهای اساسی مورد قبول اجتماع
ـ شك نسبت به عقل انسان و رد عقلگرایی و طغیان همه جانبه علیه روشنگری
ـ مخالف برنامه ریزی سنجیده و متمركز با تكیه بر متخصصان
ـ به رسمیت شناختن نسبیت گرایی
ـ اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه كارگر و مستحیل شدن آن در دل نظام سرمایه داری
ـ اعلام ورود به یك دوره جدید فراتاریخی؛ از نقطه نظر شناخت شناسی نگاه پست مدرنیستها نگاهی هرمنوتیك و تفهمی است.
ـ ارتباطات انبوه و انفجار سر ریز اطلاعاتی جامعه پسا صنعتی یا جامعه سرمایه داری صنعتی پیشرفته ( دلاوری، بی تا ).





▪ كاربرد بنیادی پست مدرنیسم

به زعم « موراوسكی » (۱۹۹۶)، كاربرد بنیادی پست مدرنیسم چنین است: نخست آنكه، پست مدرنیسم به شرح چگونگی ظهور اشكال جدید فرهنگ و سازمان‌های اجتماعی _ اقتصادی، تقریبا از سالهای پایانی جنگ جهانی دوم می‌پردازد كه همراه با رشد صنایع، ظهور فرهنگ‌های مختلف، ارتباطات و انقلاب در فرهنگ‌ها بوده است. دوم اینكه پست مدرنیسم نمایندة رده‌ای از تفكر هنری در نیمه دوم قرن بیستم بوده است. نقطة ارجاع اینگونه از پست مدرنیسم همانا اشكال متنوع مدرنیسم است كه در نیمة اول قرن بیستم در عرصة هنر اروپا پدیدار شد. سوم آنكه پست مدرنیسم نمایندة نوعی خاص از نوشتن و تأملات فلسفی است،‌ نوشتن و تأملی كه معمولا نه انحصارا حوزة نخست یا دوم را به عنوان هدف و موضوع خود انتخاب می‌كند. البته رده‌بندی گونه‌های پست مدرنیسم به این، فقط برای سهولت كار انجام می‌پذیرد، به لحاظ اینكه این سه حیطه به یكدیگر سخت پیوسته است. (خندقی ، ۱۳۸۶).


● نظریه پردازان پست مدرن
▪ ژان فرانسوا لیوتار
نقطه آغاز مباحثات فكری دربارۀ پست مدرنیسم، اغلب در نوشته های فیلسوف اجتماعی فرانسوی، « ژان فرانسوا لیوتار» است. وی اعتقاد دارد كه جوامع نه صرفاً حول انواع تكنولوژی ها بلكه حول بازی های زبان و گفتارها نیز سازمان می یابند. او به نقش گفتارها در زندگی اجتماعی توجه خاصی می كند. در جوامع غیرصنعتی، اساطیر و قصه ها واجد كیفیتی دینی بوده و به باز تولید نظم اجتماعی یاری می رساندند. با عصر روشنگری مجموعه نوینی از گفتارها همراه با ظهور علم قدم به عرصه نهادند این ها بر اهمیت پیشرفت، خرد، دانش و تكنولوژی در به ارمغان آوردن آزادی از جهل، نیاز و سركوب تأكید می كردند. اما اینك به عصر جدید یعنی پسامدرن وارد شدیم . علم و تكنولوژی نظام های پیچیدۀ اداری و رایانه ها به چنان مرحله ای از پیشرفت رسیده اند كه در آن «دانش» در طول چند دهۀ اخیر به نیروی اصلی تولید بدل شده است. این فیلسوف فرانسوی چنین استدلال می كند كه دانش و اطلاعات در دو مسیر متصل به هم عمیقاً دگرگون شده اند. نخست آن كه دانش و اطلاعات فقط در جایی كه به دلیل كارآیی و كارآمدی موجّه باشند یا با استفاده از واژگان لیونار، در جایی كه « كاربرد پذیری » غالب باشد ، تولید می شوند . دوم این كه دانش و اطلاعات بیش از پیش در معرض تهدید كالا شدن است. پیامد این وضعیت این است كه اطلاعات و دانشی كه برحسب كارآیی و كارآمدی نتوانند مورد تأیید قرار گیرند ، تنزل درجه خواهند یافت یا حتی كنار گذارده خواهند شد . ( دلاوری، بی تا ).
▪ نظریات و اندیشه سیاسی لیوتار
ـ به پایان رسیدن عصر ساختن تئوری یا تئوریهای كلان در باب سیاست و جامعه
ـ عدم دسترسی به یك تئوری مطلق گرای اخلاقی و ارزشی
ـ شكاكیت اخلاقی نهایتا به یك جهان اعتباری و اعتبارگرایی ختم خواهد شد
ـ اهمیت فوق العاده به معنا و جهان معنان دادن و خصوصی و شخصی كردن معنا. ( همان منبع ).


▪ ژان بودریار
« ژان بودریار » نیز همچون لیوتار از نخستین كسانی بود كه در پدید آوردن نظریه در باب پسا مدرنیسم به شدت اثر گذار بود . وی مدعی است كه از دهه ۱۹۶۰ در عصری به سر می بریم كه در آن اساس جامعه دیگر مبتنی بر مبادلۀ كالاهای مادی دارای ارزش استفاده ( بدان گونه كه ماركسیسم می گوید ) نیست . به نظر وی فرهنگ معاصر ، فرهنگ نشانه ها است . امروزه تقریباً هر چیزی صرفاً دلالت فقط كافی است به اطراف خویش بنگریم ما در هركجا توسط نشانه ها و شیوه های دلالت احاطه شده ایم. با صدای رادیو بیدار می شویم ، روزنامه می خوانیم و ... غذاهایی كه می خوریم همه مملو از دلالت اند . از دیدگاه بودریا زندگی امروزه در چرخش بی وقفۀ نشانه هایی هدایت می شود كه دربارۀ آنچه كه در دنیا اتفاق می افتد مثلاً اخباری كه از تلویزیون به ما می رسد فقط روایتی از واقعیت اند . روایتی كه از برخوردها و دسترسی روزنامه نگاران و ... شكل می گیرد . اما می توانیم اثبات كنیم كه اخبار تلویزیون واقعیت ندارد بلكه برداشتی از آن است . هر انتقادی هم از این نشانه ها روایتی اصیل تر از اخبار را ارائه نمی دهند ، بلكه صرفاً مجموعه ای دیگر از نشانه ها را نمایش می دهد كه می پندارند واقعیت و رای نشانه ها را توضیح می دهند.


▪ ریچارد رورتی
« ریچارد روتی » از نظریه پردازن پست مدرنیسم، بر این باور اصرار میورزد كه در عصر كنونی، ما انسان ها با فرهنگ فرا فلسفی روبرو هستیم. روتی در حالی این اندیشه را ابراز میدارد كه پست مدرن میرود تا شكل و ساخت فلسفی به خود بگیرد. بدین ترتیب، از جهت فلسفی و یا فرافلسفی بودن، تمیزی بین مدرنیسم و پست مدرنیسم باقی نمی ماند. روتی تصور می كرد می تواند با نظریه فرافلسفی خواندن فرهنگ مردم، روشنفكران پست مدرن را از قید و بند فلسفه و ایمان فلسفی و روبرو شدن با سوالات به ظاهر غیرقابل پاسخی كه از جانب باورهای فلسفی برانگیخته میشود، برهاند. در صورتی كه نگرش روتی یك تصور واهی بیش نبود و چنین نگرشهایی پست مدرنیسم را به نوعب سردرگمی و تناقض گویی می كشاند، آنچنانكه راهی برای فرار از این تناقضگویی، جز به انكار اصول مزبور نمیماند. پست مدرنیسم در این هر چند به ظاهر، برخلاف آنچه كه نظریه پردازانش می پندارند، شكل كلیت نگر، ساختار ایدئولوژیك و وضعیت تعیّن یافته به خود میگیرد و این درست برعكس چیزی است كه معماران پست مدرنیست دنبال میكنند. ( مهاجر، ۱۳۸۷).


▪ از دیگر نظریه پردازان پست مدرن
- « دانیل بل» با ایده های پسامدرن در باب قدرت در حال رشد دانش و فرهنگ در جامعه معاصر.
- « فردریك جیمسون » پسامدرنیسم به منزلۀ منطق فرهنگی سرمایه داری متاخر.
- « اسكات لش » پسا مدرنیسم، منزلۀ تفاوت زدایی. ( همان منبع ).


● جامعه پست مدرن
در جوامع پست مدرن، آگاهی نقش كاربردی می‌‌‌یابد. شما چیزهایی را می‌آموزید، نه فقط برای اینكه آن را بدانید، بلكه آن آگاهی را بكار ببرید. همان گونه كه سایروپ در كتاب خود متذكر می‌شود: سیاست آموزشی امروزین بیشتر بر مهارتها و آموزش تاكید می‌ورزد تا بر آرمانهای مبهم انسانگرایانه در مورد آموزش! این امر بخصوص به بحرانی برای فارغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌التحصیلان انگلیسی (ملیت انگلیسی) بدل گشته كه با مدركشان چه كاری می‌توانند بكنند؟ آگاهی نه تنها در جوامع پست مدرن توسط كاربردش توصیف شده، بلكه این آگاهی بیشتر از جامعه مدرن توزیع، ذخیره و به گونه متفاوتی طبقه‌‌‌‌‌بندی شده‌است. خصوصاً ظهور تكنولوژی الكتریكی رایانه‌‌ای، انقلابی را در روشهای ایجاد و توزیع و استفاده از آگاهی در جامعه ما (آمریكا) ایجاد كرده‌‌‌است (در واقع شاید بتوان گفت كه پست مدرنیسم به بهترین وجه، بوسیله ظهور تكنولوژی رایانه‌‌‌‌‌ای كه در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد, توصیف گشته و بدان مربوط شده و به صورت نیرویی غالب در تمام ابعاد زندگی اجتماعی در آمده است! ) در جوامع پست مدرن هر آن چه نتواند توسط رایانه به قسمتی قابل تشخیص درآید، به بیان دیگر، هر آنچه كه قابل اندازه‌‌گیری نباشد. مفهوم آگاهی از آن سلب خواهد‌‌شد. در این الگو متضاد آگاهی، جهل نیست حتی اگر چه این امر،الگویی مدرن و انسانگرایانه باشد، اما بیشتر به بی‌‌نظمی تعبیر می شود. هر آنچه شرایط گونه‌ای از این آگاهی را نداشته باشد به بی‌نظمی تعبیر می‌گردد و امری است كه درمحدوده این نظام، غیر قابل شناسایی است. « لیوتار » می‌گوید: پرسش مهمی كه برای جوامع پست مدرن مطرح است، شخصی است كه تصمیم می‌گیرد كه چه چیزی آگاهی و چه جیز بی‌نظمی است؟ و همچنین فردی كه درباره مقتضیات تصمیم اتخاذ می‌كند. چنین تصمیماتی كه باید در مورد آگاهی اتخاذ گردد، خصایص انسانگرایانه و مدرن گذشته را مانندسنجش آگاهی به مثابه حقیقت (خصیصه تكنیكی آن) یا به مثابه نیكی یا عدالت (خصیصه اخلاقی آن) یا زیبایی (خصیصه زیباشناسی) شامل نمی‌شود. به بیان دقیقتر، لیوتار می‌گوید: آگاهی الگویی از یك بازی زبانی را دنبال می‌كند، همان‌طور كه توسط ویتگنشتاین مطرح شده است. (كلاجز، ۱۳۸۳، ترجمه حامی احمدی ). 


● پست مدرنیسم در رویكردهای مختلف
همان طور كه گفته شد ایده پست مدرنیسم بحث گسترده ای گاه تند و گاه نگران كننده را در بسیاری از رشته ها همچون جغرافیا، الهیات، فلسفه، هنر، نقاشی، سینما، موسیقی، معماری، علوم سیاسی، علوم اجتماعی، جامعه شناسی و ... دامن زده است. ( لایون، ترجمه حكیمی، ۱۳۸۳، ص ۷). اصطلاح پست مدرنیسم ابتدا در معماری رایج شد. معماران نخستین هنرمندانی بودند كه دریافتند دیگر تازگی و نو آوری در خود یك ارزش محسوب نمی شود و نخست اینان بودند كه تاكید كردند ما اكنون با پست مدرنیسم مواجه ایم. در اینجا به چند رویكرد دیگر در پست مدرن می پردازیم:


● قدرت در رویكرد پست مدرنیسم
نقد قدرت از مباحث پست مدرنیسم می‌باشد، اگر در نظریات كلاسیك و مدرن، قدرت خصلتی سیاسی دارد و دارای مركزی به نام حاكمیت است، در نظریات پست مدرن قدرت پراكنده است و دارای مركزیتی نیست، در این گروه به تشریح نظریات نیچه، هایدگر، میشل فوكو و ژان فرانسوالیوتار پرداخته می‌شود. در واقع میتوان گفت بحث « آلوین تافلر » در رابطه با تحول، ماهیت قدرت در جامعه فراصنعتی تا حدودی به بحثهای این گروه نزدیك میشود. از نظر تافلر، در موج سوم، با افزایش نقش ارتباطات و اطلاعات، ماهیت قدرت از ثروت به دانائی تغییر خواهدیافت و بنابراین قدرت از ویژگیهای نوینی برخوردار می‌شود كه عبارتند از پراكندگی قدرت، افزایش پیچیدگی و انتزاع در قدرت و تنوع قدرت می‌شود. شاخصه‌های دانائی، از نظر تافلر دانائی از نظر كیفیت و كارائی مهمترین منبع قدرت است منظور از دانائی، نه تنها دانش و اطلاعات، بلكه شهود و تخیل و ارزشهای انسانی نیز میباشد. (گرامیان، ۱۳۷۷، صص ۵ - ۴ ).


● پست مدرنیسم و جامعه‏شناسی
اصطلاحات مدرنیته و پست مدرنیسم در دهه ۱۹۸۰ با مناظره « هابرماس و فوكو» وارد جامعه‏شناسی شد. این اصطلاح در اواخر دهه ۱۹۷۰ وارد جامعه‏شناسی فرانسه شد و مورد پذیرش كسانی همچون كریستوا و لیوتار قرار گرفت و دوباره در قالب ساخت زدایی یا شالوده زدایی فراساخت گرایی دریدا قرار گرفت. پست مدرنیسم فرا تشریح‏ها یا فراروایتهای مدرنیسم از قبیل علم دین, فلسفه و اومانیسم سوسیالیسم و آزادی زنان را مورد انتقاد قرار می‏دهد و ایده توسعه تاریخی مدرنیست‏ها را رد می‏نمایند. و مابعد ساخت گرایی و پست مدرنیسم قائل شد. شاید به جرات بتوان گفت كه بسیاری مدرنیسم همكاری داشته‏اند. یك وجه تشابه ساخت گرایی، ما بعد ساخت گرایی و مابعد مدرنیسم توجه آنها به زبان است كه جملگی ریشه در زبان‏شناسی بخصوص ایده‏های دو سو سور دارند به عنوان نمونه لیوتار معتقد است كه «شناخت علمی نوعی گفتگو است‏» و بطور خلاصه آنها معتقدند كه «زبان ضرورتا امروزه مركز توجه تمامی دانسته‏ها، كنشها و زندگی است‏»، یكی از كسانی كه آثارش هم جنبه‏های ساخت گرایی و هم ما بعد ساخت گرایی و هم پست مدرنیستی داشته است، میشل فوكو جامعه شناس فرانسوی ۱۹۸۴-۱۹۶۲ می‏باشد. « میشل فوكو » از افراد مختلفی تاثیر پذیرفته است. مثلا از عقلانیت ماكس وبر، ایده‏های ماركسیستی، روش « هرمنوتیك »، ساخت گرایی و همچنین از ینچه تاثیر پذیرفته است. البته باید توجه داشت كه ساخت گرایی نیز مورد انتقاد قرار گرفت و باعث‏شد نظریات ضد ساخت گرایی نیز وارد جامعه‏شناسی شود و در این ارتباط می‏توان به جامعه‏شناسی هستی شناسانه و نظریه سیستمها در برابر ساخت گرایی اشاره كرد. ( دلاوری، بی تا ).


● پست مدرنیسم و هنر
تفكر پست مدرن در زمینه هنر، شامل حركت به سمت بی ارجاعی ، غیر خطی بودن و فرم های مختصر و نیز فرو ریختن گروه های سنتی مسلط بر هنر می شود. این سه جریان همه مباحث علوم انسانی را به عنوان مصالح مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل و بررسی به هم پیوستند و به نظریه پردازان ادبی ارائه دادند .( كمال آبادی، ۱۳۸۷ ).


● دیدگاه پست مدرن تغییر سازمانی
برای بررسی دیدگاه پست مدرن در مورد پدیده تغییر، بحث را باید با محور انتقاد پست مدرنیست ها یعنی دیدگاه مدرنیستی تغییر آغاز كرد. در دیدگاه مدرنیست ها، تغییر از محیط آغاز می شود. محیط از طریق تغییر شرایط بقا، قدرت بیش از حدی بر سازمان اعمال می كند. بر اساس یكی از نظریه‌های مدرنیستم در مورد رابطه محیط و سازمان یعنی تئوری بوم شناسی جمعیت سازمانی (اكولوژی سازمان)، در میان بومها یا جمعیتهای سازمانی كه به منابع محیطی مشخصی وابسته هستند، سازمانهایی بقا می یابند كه به طور موثری خود را با محیط انطباق دهند و تغییرات محیطی را به درون ساختارهای خود منعكس كنند. پست مدرنیست ها این دیدگاه را مورد انتقاد قرار می دهند و كانون و منشاء تغییر را در درون خود سازمان جستجو می كنند. پست مدرنیسم نگاهی بنیادی است كه دارای برنامه ای برای آغاز تغییر انقلابی در سطح فردی و از طریق تغییر كامل پیش فرض های مسلم فرد در مورد خود، دیگران و سازمان اجتماعی است. پست مدرنیست ها دو نوع ابزار اساسی را برای بررسی پدیده تغییر سازمانی، به كار می برند:
۱) شالوده شكنی: براساس نظر پست مدرنیسم، از طریق شالوده شكنی برهان و معكوس كردن پیش فرضهای بنیادین آن، می توان فضا را برای پیش فرضهایی كه قبلاً مورد توجه قرار نگرفته اند، باز كرد. به عنوان مثال نظریه‌های مدرنیسم سازمان فرض می كنند كه عدم اطمینان محیطی نامطلوب و ناخوشایند است، بنابراین تصمیم گیرندگان سازمان برای كاهش عدم اطمینان محیطی سعی می كنند كه در ساختارهای خود تغییراتی ایجاد كنند و خود را با محیط وفق دهند تا بقا یابند. پست مدرنیست ها شالوده‌های این پیش فرض را می‌شكنند و فرض می كنند كه عدم اطمینان محیطی به جای اینكه نامطلوب و ناخوشایند باشد، پدیده ای جذاب و خوشایند است. در نتیجه این شالوده شكنی، مرزهای بین سازمان و محیط زیر سوال می رود و به دنبال آن در ساختارهای سازمانی تغییرات اساسی ایجاد می شود و ساختارهای سازمانی از جمله سازمانهای شبكه ای، مجازی، بدون مرز و ساختار، شكل می‌گیرند. شیوه پست مدرنیسم، ابزاری برای غلبه بر تحكم یك نگاه یا ایده است و از دانش برای رهایی به جای كنترل استفاده می كند. پست مدرنیست ها بر گفتمان عمومی، به عنوان روشی برای مطرح شدن پیش فرضهای جدید، تاكید می كنند. در گفتمان، یك گروه موضوعات بحث انگیز پیچیده‌ای را از منظرهای گوناگون می شكافد. افراد نسبت به پیش فرضهای خود مردد می‌شوند، اما پیش فرضهای خود را آزادانه ابلاغ می كنند. در گفتمان، افراد مشاهده‌گران اندیشه خود می‌شوند. بنابراین یك ایده برای خلق نوآوری و ایجاد تغییر و تحول، استفاده از گفتمان است. گفتمان فرصتهای بیشتری را برای سازماندهی و در نتیجه سازماندهی مجدد (تغییر) فراهم می آورد.
۲) نظریه پردازی خودانعكاسی: در نظریه پردازی خود انعكاسی، افراد، باورها و اندیشه های خود (پارادایم های ذهنی) را مورد انتقاد و ارزیابی قرار می دهند. این همان یادگیری دو حلقه ای است كه ایجاب می كند كه سیستم، پیش فرضها و ارزشهای زیر بنایی خود را زیر سوال ببرد. بنابراین سیستم، شیوه آموختن را یاد می‌گیرد. الگوی یادگیری دو حلقه ای در شكل ۱ نشان داده شده است.
در واقع این یادگیری دو حلقه ای در ارتباط با توسعه ظرفیت سازمان برای حل مشكلات، طراحی سیاستها، ساختارها، سیستم ها، و روشها در مواجه شدن با تغییر مداوم در پیش فرضهای پیرامون خود و محیط است و می تواند در سیستم‌های سنتی ریشه دواند و آنها را دستخوش تغییرات مورد نظر سازد. بنابراین در این حالت است كه یادگیری دو حلقه ای به ایده سیستم خود سازمانده پیوند داده می شود. بر اساس این ایده، همه دانش ما، دانش از خود یا خود دانشی است. در واقع همه دانش ما در مورد جهان و پدیده های پیرامون، دانش از خود است كه به دنبال تلاش برای شناخت پدیده های پیرامون خود، آن را بازتولید می كنیم.
همه اینها مستلزم این امر است كه فرد برای پرهیز از افتادن در دامهای تحكّم مخفی شده در قالب دیدگاههای خاص، خواهان استفاده از دیدگاههای متناقض، پارادوكس گونه و ناهمجو شود و با داشتن تفكر خودنگرانه و به كارگیری شیوه های خاص خود برای درك و كشف جهان پیرامون (به جای پیروی محض از یك پارادایم ذهنی واحد)، به موجودی فرصت طلب (به معنای مثبت) و خواهان تغییر و تحول مداوم تبدیل شود. براساس نظر یكی از اندیشمندان برجسته پست مدرنیسم، «برای اینكه پست مدرنیست شوید، باید خود فعلی تان را فراموش كنید». به بیان دیگر شما باید برداشتهای دیرینه از خود و جهان پیرامون را دور بریزید و شیوه های متفاوت دیدن را بیاموزید. ( نظر پوری، ۱۳۸۶، ص ۴۹ ).


● مدرنیسم و معماری
واژه مدرنیسم به معنای نو گرایی و نو سازی است و مدرنیزاسیون عملی كه منتج از مدرنیسم و مبتنی بر مدرنیته و افكار مدرن است. پیدایش مدرنیته با پیدایش جوامع مدرن (كشورهای اروپای غربی) هم زمان بوده است ولی در اینكه آغاز مدرنیته چه زمانی است میان محققان توافق نیست ولی عمدتاً از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰ مد نظر است. آغاز عصر مدرن رویدادی بود كه در آن مجموعه اندیشه‌ها قوام یافته بودند تا جنبش‌های جدیدی را كه تجسم بخش روح جامعه صنعتی بودند شكل دهند، مصالح و روش های نوین ساخت وساز به معماران و مهندسین این توان را داده بود تا شیوه‌های ساخت و ساز را كشف كنند. با ظهور عصر صنعت و گسترش صنایع تولید انبوه بسیاری از مردم به سرعت از شیوه زندگی قرون وسطی به شیوه زندگی مدرن گرویدند. آغاز عصر مدرن با پیدایش خردگرایی، روشنفكری، علم مداری و دین پیرایی همراه بود. انگیزه اصلی مدرنیسم كم كردن توان سرمایه‌داری صنعتی كه به عنوان واسطه بین سرمایه‌دارانی عمل كرده بود كه شهر‌ها را توسعه داده بودند. شهرهایی كه بدون كیفیت مطلوب فقط برای تولید ساخته شده بودند.۵ هدف اصلی مدرنیسم حذف تدریجی ساختار اجتماعی منفرد و جایگزین كردن با یك بنیان واحد و جامع بود. مدرنیسم نوعی پیوستگی با اهداف اجتماعی دارد. نیاز به پروژه‌های مسكن عمومی در اروپا و روسیه، سبب تبلور دیدگاه‌های نوین در بین معماران و شهرسازان گردید. و پیدایش شهرسازی معاصر ممكن نبود مگر بعد از تغییرات مهم فنی، اقتصادی و اجتماعی كه به انقلاب صنعتی شهرت دارد و طی نیمه دوم قرن ۱۸ در غرب اروپا به وقوع پیوست. نبوغ جامعه مدرن مرهون اندیشه ای بود كه مفروضات جامعه جدید صنعتی را بر اساس متغیر های موجود در جامعه آن زمان ،سازماندهی و تبیین می نمود. (حمصیان، ۱۳۸۵).


● دانشگاه پست مدرن از دید « كارل راسكه »
به اعتقاد« كارل راسكه » استاد برجسته مطالعات دین دانشگاه دنور آمریكا فیلسوف، دین شناس و متخصص مسائل آموزش عالی و تعلیم و تربیت، و یكی از پركارترین نظریه پردازان زمانه، زیستن در « زمانه دیجیتال» یا زمانه « ارتباطات شبكه ای» كه همان « عصر اطلاعات» یا به تعبیر دقیق تر « عصر دانش» است، شرط دوره پست مدرن كنونی است. در عصر صنعتی مبادله «مصنوعات» و «كالاها» اساس مبادلات بود، اما در عصر پست مدرن «مبادله نمادین» یا مبادله نمادها اساس تمام داد و ستدهاست. «نشانه» در نظام مبادلات جانشین «كالا» شده است. در نتیجه اقتصاد امروز بیش از آنكه « مادی» باشد، « نمادی» است. در چنین فضایی مفهوم دانشگاه، آموزش، كلاس درس و یادگیری آنگونه كه به آن خو كرده ایم دیگر كاركرد و معنایی ندارد. احساس بحران در آموزش عالی ناشی از ویران شدن سنت هایی است كه نمی توانند در مقابل انقلاب دیجیتال مقاومت كنند. دیگر در عصر دیجیتال معلم، چهار دیواری كلاس درس، تدریس كردن، جزوه های آموزشی محدود، و عده زیادی از جوانان كه بنام دانشجو پای صحبت استاد می نشینند، بی معنا شده است.
استاد نقش «مشاور و تسهیل گر و فراهم كننده نرم افزارها و فهرست منابعی را دارد كه به نحو نامحدودی در شبكه ها موجود است. الگوی آموزش پست مدرن مبتنی بر « نگرش تمركز زدایی» است كه بر تولید دانش بجای صرف دانش استوار است. «فضای دانش» جدید و تازه ای ظاهر شده است كه بر فضاهای زمین، سرزمین و تجارت فضاهایی كه در گذشته چیره بودند غلبه كرده است. اغلب، مفهوم آموزش با فضاهای ملموس مادی مثل مدرسه، كلاس درس و معلم تعریف شده است. اما فضای دانش جدید مبتنی بر « جهان شبكه ای شده» و « جامعه اطلاعاتی» است كه در آن «بزرگراه ها و جریان های اطلاعاتی» موجود در «جهان مجازی» عوامل و مولفه های تعیین كننده آن هستند. در نتیجه، جایگاه و موقعیت « مكان» و « محل فیزیكی» كه جایگاه سنتی و تعریف شده ای در آموزش داشت، در حال متزلزل شدن است. حتی این نگرش كه « مغز» محل تولید دانش است، با چالش های جدی روبرو شده است. در نتیجه دیگر برای دانش و آموزش به سختی می توان تجسم های فیزیكی پیدا كرد. دانشگاه قرن بیست و یكم بر خلاف دانشگاه قرن بیستم بر مبنای اصول «بی محلی»و بی مكانی كه بر « مجازیت» و منابع لایتناهی اطلاعات جهان پست مدرن استوار است توسعه و گسترش می یابد. از اینرو دانشگاه دیگر آن چیزی نیست كه تاكنون می شناختیم. دانشگاه دیگر « ابردانشگاه» است. « راسكه » سخن گفتن و پیدایش زبان را «انقلاب اول»، اختراع خط و نوشتن را « انقلاب دوم» و فناوری دیجیتال و تأثیرات آن بر آموزش را « انقلاب سوم» در آموزش می نامد. ( فاضلی، ۱۳۸۶ ).


● انتقاد از پست مدرنیسم
تاكنون انتقادات زیادی به پست مدرنیسم صورت گرفته است. در میان نظریه پردازان اجتماعی، مشهورترین كسی كه پست مدرن را به نقد كشیده « یورگن هابرماس » ( ۱۹۹۸ ) است. هابرماس یكی از كسانی است كه دلبستگی شدیدی به پروژه مدرنیته داشته و نمی خواهد آنرا كنار بگذارد و خودش را به عنوان محافظ پروژه مدرنیته معرفی می نماید. گفته اند كه كل پروژه او « دیالكتیك روشنگری » جدیدی است كه هم جنبه تاریك میراث جنبش روشنگری را می بیند و توضیح می دهد و هم امید به آزادی، عدالت و سغادت را نجات می دهد و دارای حقانیت می داند. او از آن بیم دارد كه حال و هوای پسامدرن بیانگر روی گردانی از هم مسئولیتهای سیاسی و هم نگرانی برای درد و رنج انسان باشد. او به روشنفكران امروز به خاطر « روی آوردن به نیچه ( از طریق دریدا و هایدگر ) و جست و جوی رستگاری در حال و هوای بدیمن تجدید حیات آئینی یك محافظه كاری جوان » می تازد. چه بسا این « نومحافظه كاری و آنارشیسم الهام گرفته از زیبایی شناسی تحت عنوان وداع با مدرنیته صرفا می كوشند بار دیگر علیه آن شورش كنند ». ( لایون، ۱۳۸۳، ترجمه حكیمی، ص ۱۳۷ ).


● نقد دیگر به رویكرد پست مدرن درباره زبان
پست مدرنیسم ها منظور خود را از زبان «زبان گفتار» اعلام كردند و آن را تنها در مالكیت انسان می دانند. از دیدگاه پست مدرنیست ها زبان عاملی است كه به طور قطع انسان را از حیوان متمایز می كند و خود آگاهی، تفكر و رفتار انسانی، همه و همه بر پایه زبان قابل تعریف است و هیچ منشأ دیگری غیر از زبان ندارد. پست مدرنیسم همیشه بر این مدعاست كه استدلال و منطق بر پایه زبان است، در حالی كه دانشمندان امروزه اثبات كرده اند حیوانات نیز مانند انسان ها از ذهن استدلال گر و محاسبه گر برخوردارند در حالی كه از نعمت زبان محرومند .در نتیجه منطق، بسیار بنیادی تر از زبان است.درست است كه حیوانات از نعمت زبان محرومند، ولی از منطق استنتاجی و قیاسی بر خوردارند به عنوان مثال اسب بدون این كه بتواند از زبان استفاده كند با ذهن محاسبه گر خود، فاصله خود را تا مانع اندازه گیری و بعد اقدام به پرش می كند امروزه مردم شناسان و زیست شناسان با اثبات این نظریه كه سیستم عصبی حیوانات دارای گیرنده هایی است كه ایماها و اشاره های دیگر حیوانات را دریافت و به وسیله آن با یكدیگر ارتباط بر قرار می كنند به رد نظریه پست مدرنیست ها مبنی بر این كه زبان تنها در انحصار انسان است، كمر همت بسته اند.استدلال هایی كه پست مدرنیست ها ارائه می دهند، همیشه مغلطه آمیز بوده و نظریات آنها تكرار واضحات است.آن ها وجود حقیقت را به هر شكل آن منكر می شوند در حالی كه هیچ دلیلی برای ادعای خود ندارند.پست مدرنیسم با نظریات خود، آموزش عالی را به تباهی كشانده و در تمام مباحث روشنفكری در رشته های روزنامه نگاری، حقوق، علوم سیاسی و ادبیات رخنه كرده است.تصور كنید چه تأثیرات زیانباری بر قشر تحصیلكرده خواهد داشت این كه بگوییم: هیچ حقیقت عینی وجود ندارد، همه دانش ها و علوم وابسته به سیستم زبان است، هیچ ارزش جهانی كه میان همه انسان ها مشترك باشد وجود ندارد و این كه انسان ها طبیعت از پیش تعیین شده ای ندارند.چرا فلاسفه باید از چنین فلسفه ای كه مخالف علم است و تأثیرات مخرب و مهلكی بر روی روشنفكران دارد حمایت كنند؟ ( دی هاسر، ۲۰۰۷، ترجمه صادقیه ).


● نتیجه گیری
دو رویكردی كه در این مقاله بررسی كردیم ( رویكرد انتقادی و پست مدرن ) مفروضات اساسی در رویكردهای كلاسیك، روابط انسانی، سیستمی و فرهنگی را كه عبارتند از:
۱) سازمانها شامل سیستمهای واحد یا چندگانه كنترل هستند.
۲) وظیفه نظریه پرداز سازمانی درك و توصیف است.
۳) سازمانها موجودیتهای طراحی شده و پرمعنی هستند، را زیر سئوال بردند.
به ویژه نظریه پردازان انتقادی یك چارچوب رادیكال را به كار برده و معتقدند كه وظیفه نظریه پرداز، تغییر سازمانها از طریق رهایی گروههای اجتماعی تحت ستم است. نظریه پردازان پست مدرنیست این مفهمو را كه سازمانها موجودیتهای طراحی شده و پرمعنی هستند را زیر سئوال می بردند و معتقد بودند كه می توان سازمانها را به عنوان روایات كوچك و تصورات روبنایی كه خیلی سریع تغییر می كنند در نظر گرفت. بدین ترتیب این رویكردها با زیر سئوال بردن بعضی از مفروضات بنیادی، راههای تازه ای را در شناخت فرایندهای سازمانی گشودند.





نویسنده: فاطمه اسلامیه
منابع:
۱. الهی فر، كبری. مقدمه‌ای بر تحقیقات كیفی در ارتباطات تجربه لیندلاف. قابل دسترسی در: www.methodology.blogfa.com/post-۱۹.aspx
۲. بی نا. تفاوت مدرنیته ( مدرنیسم ) مدرنیزاسیون در چیست؟ قابل دسترسی در: www.rss.nahad.ir/QAForm.aspx?ID=۷۱۱۵
۳. حمصیان، سمیه ( ۱۳۸۷ ). مدرنیته و مدرنیسم. دوشنبه، ۱۳ آذرماه ۱۳۸۵. قابل دسترسی در: www.bastami.ir/archives/post-۲۳۷.php
۴. خندقی، امین. مقصود. " پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت(۱) " ". ۲۸/۰۷/۱۳۸۶. قابل دسترسی در: www.bashgah.net/pages-۱۱۷۵۶.html
۵. دلاوری، رضا. پست مدرنیسم یعنی چه؟. قابل دسترسی در:
www.e-resaneh.com/Persian/farhangi/Archive/post%۲۰modernism.htm
۶. دی هاسر، مارك (۲۰۰۷ ). " نقدی بر رویكرد پست مدرن ها به زبان: هجوم حاشیه بر متن". ( ترجمه پریسا صادقیه ). ۲۷ جولای ۲۰۰۷. قابل دسترسی در: www.magiran.com/npview.asp?ID=۱۴۶۵۰۳۰.
۷. سعادتی، مجید. " ارتباطات و نظریه های انتقادی ". یكشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۸۵. قابل دسترسی در: www.msaadati.blogfa.com/post-۳۰.aspx
۸. سپیدار، صفا. " آشنایی با مطالعات انتقادی ". دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۸۵. قابل دسترسی در: www.ecopolcomu۵.blogfa.com/post-۱۰.aspx
۹. عباس زاده، ناصر ( ۱۳۸۵ ). مدرنیسم، پست مدرنیسم و آموزش. جزوه كلاسی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار.
۱۰. كلاجز، مری. "پست مدرنیسم". ترجمه: میلاد حامی‌‌‌احمدی. ماهنامه ماندگار. ۱۳۸۳. قابل دسترسی در: www.mandegar.info/۱۳۸۳/Farvardin۸۳/PostModern.htm
۱۱. كمال آبادی، سینا. " نظریه ادبی ". دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸. قابل دسترسی در: www.emzaa.ir/print.php?news.۵۸
۱۲. گرامیان، سعیده‌. تحول ماهیت قدرت در اندیشه آلوین تافلر. پایان نامه كارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷. قابل دسترسی در: www.idochp۲.irandoc.ac.ir/FulltextManager/fulltext۱۵/th/۲۲/۲۲۲۸۷.pdf
۱۳. فاضلی، نعمت الله. عصر دیجیتال، دانشگاه دیجیتال، انسان دیجیتال. ۱۸ مهر ۱۳۸۶. انتشار یافته در مجله كتاب ماه علوم اجتماعی. قابل دسترسی در: www.farhangshenasi.com/persian/node/۱۹۲
۱۴. لایون، دیوید. ( ۱۳۸۳ ). پسامدرنیته، ترجمه: محسن حكیمی. تهران: آشیان.
۱۵. لیوتار، ژان فرانسوا. ( ۱۳۸۰ ). وضعیت پست مدرن. ( ترجمه حسینعلی نوذری ). تهران: گام نو.
۱۶. مهاجر. ۱۷/۱/۱۳۸۷. قابل دسترسی در: www.avini۲.parsiblog.com/۴۶۳۲۶۵.htm
۱۷. میلر، كاترین ( ۱۳۷۷ ). ارتباطات سازمانی. ترجمه: آذر قبادی. تهران: مدیریت صنعتی.
۱۸. نظرپوری، امیرهوشنگ. ( ۱۳۸۶ ). فلسفه های سه گانه تغییر سازمانی. ماهنامه تدبیر، سال هجدهم، شماره ۱۸۹، بهمن ۱۳۸۶.


گؤنده ریلیب تاريخ چهارشنبه 1 آبان 1392یازار احمد محمدپور